سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اقلیمـ رهایے

یا مَن یبَدِّل السَیئاتِ بالحَسنات ...

دستم را بگیر

    نظر

تو پشت پنجره ای با دستانی بزرگ...
من این طرف پنجره دستان کوچک و نحیفم را روی شیشه گذاشتم...
تو به من لبخند میزنی... و فقط اشک میریزم...
شیشه خیس شد...
دستهایت را از آنسو روی شیشه گذاشتی تا آرامم کنی!
من فقط بی تابی میکنم تو فقط آرامم میکنی...
میگویی :
آروم باش! میدونم غریبی...
میدونم دلتنگی...
همراه نداری... هیچکس دلش برات تنگ نمیشه!
جز من!
آروم باش ؛ من کم نیستم؛من اینجام ، همینجا کنارت!
اما من گوشم به این حرفها بدهکار نیست...
من فقط ...
آخر حرفم بماند برای آخرت!
چون خودش میداند من فقط . . .

وحید زارع